میتونستم امشب شام پاستا یا لازانیا داشته باشم ولی چون ناهار دیر خوردم و میدونم معدهی خر و بی جنبهای دارم کلا شام رو منتفی کردم و با توجه به اینکه من شام نمیخورم، مِنو به کتلت تغییر کرد! اره خواستم از میزان اهمیت غذا خوردنم در منزل و تاثیرش رو مِنوی غذای خانواده بگم، چطور؟
کارخونه هیولاهارو یادتونه؟ میرفتن تو خواب بچه ها میترسوندنشون و به میزان ترسشون یه درجه داشتن که پر میشد؟ وضعیت خوابای من دقیقا همینه...هر شب یه سری هیولا میان تو خوابم از میزان ترسم تو خواب، کارخونهشون رو میچرخونن :|| مثلا دیشب فضای یه شهر متروکه که مردمش تبدیل به زامبی شده بودن رو بازسازی کردن که البته با توجه به خواب های سابقم، خواب دیشب خیلی ملو محسوب میشد و احتمالا اون کپسول درجه بندی شدشون خیلی پر نشد...مثلا حدس میزنم یه سری خوابام که خیلی خبیثانهس احتمالا موقع شیفت اون حلزونهس(حلزون بود؟مار بود؟سوسمار بود؟) لامصب قیافهش خیلی خبیث بود و گویا ارادت خاصی هم به خوابای من داره! تازه مطمئنم هر سری هم اون کپسول کوفتیش تا درجه آخر پر میشه و وقتی از در اتاق من میره بیرون، بقیه هیولاها براش کف و سوت میزنن تشویقش میکنن...حالا هر چند تو کارتون خیلی هیولای موفقی نبود، تو خوابای من که خیلی موفق عمل میکنه!