برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

یه خیال راحت...یکم آرامش

سردمه، غمگینم، خسته‌ام، خوابم میاد و مقادیری دل درد هم هر از چند گاهی دارم...چند روز دیگه ماهانه‌مه و احساس میکنم فشار زیادی رومه...با پاپوش و پلیور و شلوار ضخیم، دیگه نمیدونم چیکار کنم  که انقدر تو همه جای بدنم احساس سرما و لرز نکنم...حقیقتا دیگه کم مونده شالگردن و دستکش بپوشم تو خونه!! 

دلم میخواست کنار یه شومینه رخت خواب مینداختم و میخزیدم زیر لحاف...یه چایی میذاشتم کنارم، نور اتاق رو خیلی کم میکردم و کتاب میخوندم...بی دغدغه...بی فکرو خیال و بی وحشت...

نظرات 1 + ارسال نظر
نهال چهارشنبه 18 مهر 1397 ساعت 22:35 http://fazmetr.blogskyl.com

منم خیلی دلم میخواد بتونم کتاب بخونم ، دلم تنگ میشه خیلی وقتا اما تمرکز ندارم و چیزی از کتاب نمیفهمم :(

من کتاب میخوندم تا همین چند ماه پیش
ولی الان آرامش کتاب خوندنو ندارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد