برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

ولی تموم نشد

تو زندگی قبلیم میتونستم نامرئی بشم..بدون اینکه دیده بشم به اینور اونور میرفتم..صحبت های آدما رو با خودشون، تو جمع‌های خصوصی‌شون میشنیدم...تنهایی های آدمارو میدیم...جاهای مختلف میرفتم پیش آدمای مختلف مینشستم...قیافه‌ی آدمارو وقتی فقط خودشونن و خودشون، تماشا میکردم...حرفاشونو بعد از یه مهمونی دوستانه گوش میدادم...نظرات واقعیشونو در مورد دوستاشون میفهمیدم...

کم کم غمگین شدم...ناامید شدم از خودم از آدما از محبتشون از درونشون...یه روز دیدم نمیتونم دوام بیارم، زدم به سیم آخر و خودکشی کردم...!


نظرات 1 + ارسال نظر
Chizeh jizeh دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت 22:45 http://chiznevesht.blogsky.com

واقعیت آدما خیلی ترسناک و دردناک می تونه باشه

همینطوره :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد