بالاخره امشب آسمون شهر بارید...بعد از یه پاییز بی بارون، آسمون امشب آغاز زمستون رو اعلام کرد...یه برف لطیف و نازی میباره که احساسات آدمو غلغلک میده..اولین برف جشن گرفتن نداره؟ به نظر من که داره!!حیفه سرتا پا شوق نشد از سفید شدن زمین...باید وقتی اولین برف میاد لباس پوشید و رفت بیرون...بدون چتر...باید رفت تو یه کافه ای، چیزی، روی صندلی نشست و قهوه خورد...هر از چند گاهی موزیکی گوش کرد و هر از چند گاهی سکوت برف باریدن رو تماشا کرد...اولین و برف و بارون جزو اتفاقاتیه که باید ثبت بشه..وقتی بعد مدت ها اولین برف میباره و زمین رو سفید پوش میکنه باید جشن گرفت، به آسمون نگاه کرد و آرزو کرد...برف مثل ستاره های دنباله دار میمونه...با دیدنش باید ذوق کرد و آرزو داشت...امشب با دیدن برف به این فک میکردم که اگر تنها بودم برف و بارون، آسمون ابری برام دلگیر بودن و بهانه ای برای دلتنگی؟ یا هنوزم خستگی ها و غم هارو با دیدنشون فراموش میکردم؟
فانتزی نوشت:یه تصویر ذهنی دیگم از برف و بارون تو یه خونه اس با پنجره های سرتاسری و شومینه ای کنارش...روی مبل راحتی با جوراب های پشمی و پتو ولو شی و از بیرون گوله گوله باریدن برف رو تماشا کنی...!
خیلی بخوام فانتزی تر فک کنم یه جای اتاق خونه مثلا میتونم جکوزی تصور کنم در پنت هاوس یه برج و پنجره های سرتاسری!!و خب قاعدتا موقع برف باید رفت تو جکوزی و بیرون رو تماشا کرد...نوشیدنی گرم هم که تو همشون موجوده:)))
برف برف برف میباره
امشب اول آرزو کن بعد بخواب :)
.
.
.
like
کاملا درک میکنم