برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

روانکاو طفلکیِ من :)) قسمت دوم

دعوا همیشه جوابه گویا :))

امروز عصر به روانکاوم پیام دادم "من شنبه بیام پیشت؟" اونم مثل یه بچه‌ی خوب جواب داد "شنبه ساعت ۱۰ میتونیم جلسه داشته باشیم" 

همش یادش میوفتم خندم میگیره :))  

یکی نیس بگه اخه عزیزمن! حتما بابد اون روی سگ من بالا میومد تا تو حرفامو جدی بگیری؟ نه واقعا حتما باید من اون همه پاچه‌گیری راه مینداختم و بیشعور بازی درمیاوردم تا بفهمه جدی‌ام؟! خو اینو همون هفته پیش انجام میداد که رابطمون خیلی دوستانه پیش بره نه اینکه من سر لج بیوفتم و برای سرویس کردنش نقشه‌ها بکشم!!


+یه بخشی از وجودم میخواد به همین منوال ادامه بده و همچنان طلبکار و بی ادب بره پیشش و یه بخش دیگه میخواد بره جلوش بغض کنه و بگه ببخشید، من اصلنم ازت متنفر نیستم :((

نظرات 1 + ارسال نظر
پرستو پنج‌شنبه 15 آذر 1397 ساعت 18:43 http://parastoha.blogsky.com

با روان‌کاوت رابطه‌ای داری یا من بد فهمیدم؟

بد فهمیدی :/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد