برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

یک قدم به جلو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همین قدر ساده!

امروز یک روز خیلی معمولی است...نه اتفاق خاصی افتاده نه احساس خاصی داشته ام نه اساسا چیز خاصی این وسط بوده که بخواهد امروز را خاص کند..اما امروز را انتخاب کردم تا ایده ی چند وقته ام را عملی کنم و اولین قدم هارا برای منه آینده ام و آرزوهایم بردارم...

اگر روزی رسید که محتوای نوشته هایم به کارم آمد...امیدوارم روزی برسد که به کارم بیاید...اینجایی هست تا برای خود آینده ام بنویسم دلایلم را...می‌خواهم روز به روز بنویسم که بداند چرا و چطور تصمیم به رفتن گرفتم و اساسا چطور شد که رفتن را بر ماندن ترجیح دادم..

اگر روزی در آینده، سختی ها حالم را دگرگون کردند و احساس پشیمانی کردم  و دلم برای آنچه که اینجا نداشتم تنگ شد و کلا توهم خوشبختی در قدیم را داشتم، اینجا کمکم خواهد کرد تا مصمم به راهم ادامه دهم

روزی که این وبلاگ را به امید دلداری باز کردی میخواهم بدانی فراتر از هر چیز منه الانت به تمام وجودت افتخار می‌کند...بدان که وقتی توانستی پرواز کنی، هیچ کار دیگری نخواهد بود که نتوانی انجام دهی...باید بدانی قدمی که برداشتی آنقدر بزرگ بود که بزرگت کند پس از سختی ها نترس و غم به دلت راه نده...شاد باش که طوری زندگی کردی که به خودت ببالی...شاد باش که نترسیدی و زندگیت را خودت ساختی...شاد باشی که تو از آن دسته ای از آدم ها بودی که می‌پرند!!!