برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

۴۵۳

چند روز پیش یکی از اقواممون استوری گذاشته بود که اسم پسر با ز بگو، اگه غلط بگی یکی رو باید تگ کنی و خودشم یکی رو تگ کرده بود...از اونجایی که هیچوقت از این چالش های اینستاگرام سر درنیاوردم اولش یه اسم با ز فرستادم بعدم برام سوال شد که حتما اگه چالشی چیزی باشه اون یارو هم قاعدتا اینو گذاشته تو استوریش! با همچین طرز فکری رفتم پروفایل طرف و استوری‌هاشو نگاه کردم تا مثلا کشف کنم الان این دقیقا منظورش چیه واقعا سوال داره یا بازم از این چالشای مسخره‌ی اینستاگرامه...تا اینجای قضیه اوکی بود تا اینکه شبش طرف دایرکت داد میشه خودتونو معرفی کنید!!گفتم خیر نمیشه، داستان چیه؟ اونم جواب داد میخوام ببینم استوری منو از کجا پیدا کردین!

هر جور فکر میکنم درک نمیکنم چرا باید آدمی که پیجش باز و پابلیکه بره تک تک کسایی که استوریش رو میبینن چک کنه و بعد تازه بره دایرکت اونایی که نمیشناسه طلبکارانه پیام بده خودتو معرفی کن!! ینی واقعا دنبال چه انگیزه‌ای در من میگشت؟عاشق چشم و ابروش شدم ردش رو زدم استوریش رو کشف کردم؟!یا مثلا دنبال چیز خاصی بودم؟یا چی دقیقا؟! 

و تازه بعدش پیام های خودش رو حذف کرد!!ینی من نفهمیدم که چی شد که اصلا پیام داد و چی شد که پیاماشو کلا پاک کرد!حقیقتا هنگ کردم از فاز عجیبی که داشت

و این رو هم اضافه کنم طرف از این آدمای بسیجی بود که کل پیجش پر بود از عکسای حسینیه روضه و از این چیزا...نمیخوام ربط بدم به مذهبی بودن ولی انصافا این آدمای بسیجی خیلی ترسناکن..معلوم نیست از هر حرکت ساده‌ی آدم چه برداشت های عجیب غریبی میکنن یا چه برچسب هایی به آدم میزنن...

دیروز داشتم با دیدگاه یه آدم مذهبی خودم رو نگاه میکردم و خندم گرفته بود از تصور اینکه همچین آدم‌هایی مثلا از حرفای وبلاگم یا توییت‌هام یا کلا طرز فکرو کارهام چه برداشتی خواهند داشت :))

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد