برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

طاقت بیار رفیق...

همیشه همینطور بوده...وقتی اوضاع سخته، همه جوره سخته...وقتی به آدم فشار میاد، همه جوره و از همه طرف فشار میاد

میخواستم بگم اوضاع از کنترلم دراومده، دیدم بخوام صادق باشم در واقع اوضاع هیچوقت تحت کنترل نبوده که حالا بخواد دربیاد..ولی الان یه جور ترسناکی از کنترل دراومده...گم شدم انگار...ترسناکیش اینجاست که الان اصلا و ابدا وقت گم شدن نیست...الان وقت فشار آوردن مشکلات نیست...الان تمرکز میخوام و آرامش که به کارم برسم...حتی فکرشم ترسناکه...نمیتونم آروم باشم نمیتونم فکر کنم نمیتونم کارامو انجام بدم و از استرس دارم خفه میشم...نمیدونم چه غلطی باید بکنم...احساس میکنم از پسش برنمیام...نمیتونم و این داره دیوونم میکنه...لعنتی...ینی میشه امسال رو با رسیدن به چیزی که میخوام تموم کنم؟؟ینی میشه خدایا؟ ینی میشه از پسش بربیام؟ 

چقدر احساس تنهایی میکنم و چقدر احساس میکنم هیچکس نمیتونه کمکم کنه :(

نظرات 2 + ارسال نظر
احسان دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 22:50

به به بعد مدت ها کامنت گذاشتما :))
خوبی؟؟
ببین سعی کن تمرکزت رو فقط و فقط رو یه چیزی نزاری و تمرکزت رو پخش کنی رو کارای مختلف تا راحت تر‌ بتونی به کارات برسی و کمتر استرس کار اصلی رو داشته باشی.

دارم سعیمو میکنم امیدوارم نتیجه بده

https://t.me/annoying_sound دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 12:39 http://chiznevesht.blogsky.com/

آره میشه
فقط باید تلاش کنی و از خواستت دست برنداری

خیلی سخت شده :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد