برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

روانکاوی

آخرین جلسه‌ای که رفته بودم پیش روانکاوم بهش گفتم وقتی بیشتر از ۱۲ ساعت پیامام رو سین نمیکنی احساس خفگی میکنم کاش تو عید زودتر پیامای منو بخونی. گفت بهت قول نمیدم ولی سعیمو میکنم. نمیدونم رفت سفر یا نه ولی بهم گفته بود یه هفته‌ای میره مسافرت و راستش جدا من نفهمیدم کی مسافرت بود چون تا حداکثر ۱۲ ساعت پیامامو میخوند :) 

یه بار بهش گفتم حالم بده کاش باهام حرف بزنی که اس ام اس داد فردا ساعت ۹ صبح میتونیم جلسه تلفنی داشته باشیم اگه مناسبه اطلاع بده که من جواب ندادم البته. فردا صبحش که من زنگ نزدم  بهم اس ام اس داده بود جلسمون شروع شده :))) حالا درسته من کلی کولی بازی دراوردم و  تو تلگرام و اس ام اس بهش غر زدم که خیلی بدی اصلا حال من برات مهم نیس چی میشد زنگ میزدی شاید من مرده بودم! :))) ولی به هر حال فهمیدم که به حالم اهمیت داد که اس ام اس داد جلسه تلفنی بذاریم. میخواست بگه اگه احتیاج داری باهات حرف بزنم باید جلسه تلفنی داشته باشیم نه تلگرام! لعنتی خیلی به چهارچوب‌های درمانیش پایبنده. ینی خیلی ها :/ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد