شاید زندگی رو لذت های کوچیک قابل تحمل میکنه...گاهی فکر میکنم زندگی تمرین شُل کردنه!!!به همین رُکی!!هر چی شل تر کنی کمتر دردت میگیره...هر چی کمتر سخت بگیری، زندگی راحت تر میگذره..دردها تموم نمیشن فقط از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشن.همیشه به محض حل کردن یه مشکل، زندگی چالش جدیدتر و به مراتب سخت تری رو پیش رومون میذاره...اینه که زندگی هیچوقت بی درد و بی غم نمیشه و باید باهاش کنار اومد...تو این بین بهترین واکنشی که میشه داشت اینه که آدم برای حل مشکلاتش تلاش کنه..شد، شد...نشد هم نشد!!!و در نهایت از همین لحظه ها و لذت های کوچیکش شاد باشه و آرامش روانی داشته باشه..اما ما معمولا برعکس عمل میکنیم...به جای تلاش، حرص میخوریم و نگرانی آینده رو میکشیم و به جای لذت بردن، دائما غر میزنیم و احساس نارضایتی میکنیم...اینطوریه که انرژیمون صرف چیزای بی خود میشه و هرز میره و هیچ نتیجه ای هم برامون نداره جز هدر رفتن عمر و روزهای زندگیمون...
به قول اون خانمه...اگر دوباره متولد میشدم، هیچوقت سالن رقص را ترک نمیکردم و تا وقتی که پاهایم جان داشتند میرقصیدم...
دقیقا