برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

نعمتی به نام مادر

با مامان تنها شدیم ...براش تعریف کردم بابا در مورد کارآموزی رفتنم چی گفت...براش از غیبت کردناشم گفتم...بین ما ،فقط مامانه که گوش شنواس...بودنش و حرف زدنش دردی رو کمتر میکنه و حالی رو خوب...بین ما مامان از همه صبورتره...از همه مثبت تره...از وجودش رنگ تراوش میکنه نه سیاهی...دنیا رو سیاه نمیبینه..آدم هارو بد نمیبینه..زندگی رو میدون جنگ نمی‌دونه...خوشبینه به آینده به خوبی ها و به آدم ها...درد رو درد آدم نمیذاره...براش گفتم ...شنید ...حرف زدیم تا حس ترس و وحشت همیشگیم از آینده کمتر شه...تا یادم بیاد این زندگی منه ،آینده ی منه و من از هر کسی محق ترم تا جوری که دلم می‌خواد بسازمش...به میل دیگران زندگی کردن ،افتادن تو چاهیه که تهش دلت و بدبختیه...هیچکس نمی‌دونه راه درست چیه...هیچکس نمیدونه حقیقتا چی به صالحه و چی به ضرر..اینارو فقط خدا میدونه...پس کسی حق نداره به اسم مصلحت و صلاح بودن،امید کسی رو ناامید کنه..هیچکس هم به صرف بزرگ تربودن ،عاقل تر نیست...مشورت به جای خودش ...در نهایت آدم تصمیمشو خودش می‌گیره و نتیجه رو به خدا میسپاره...


نظرات 1 + ارسال نظر

"الگوی زیبایی برای دیگران باش"
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد.
از ایمان سخن نگو!
بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو!
بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو!
بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
"بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد