دلم بوی واگن های قطارو شب خوابیدن با صدای تلک تلکش رو میخواد...کاش میشد الان چمدونم رو جمع میکردم یه تاکسی میگرفتم میرفتم راه آهن...سوار قطار میشدم میرفتم مشهد..چرا مشهد؟چون نوستالژی بچگیهامه...کاش الان اون روزی بود که تو اون میدون کنار راه آهن مشهد وایساده بودیم کنار اون طاووسه عکس انداختیم...آقا هنوز زنده بود...هنوز تابستونا با عزیز و اقا میرفتیم مشهد...خیلی حس بدیه که علارغم تمام اینا بازم جوری نیست که بتونم بگم کاش الان بچه بودم یا کاش برمیگشتم به اون دوران چون واقعا حوصله ندارم دوباره اون همه عذاب رو از اول تحمل کنم...
دلم میخواد بگم که دلم آرامش و بی خیالی بچگی رو میخواد ولی چطور میتونم چیزی رو بخوام که حتی اون موقعشم نداشتم...!
دلم از اون مدل بچگی های معروفی رو میخواد که همه میگن بی خیالی بود و سرخوشی...از اونا که من نداشتم
:)