برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

کاش وسط مکالمه خوابتون نبره

بهش میگم به نظرت یکم اشتباه نکردی

میگه چطور...میگم خب داری میبینی اوضاعمون چطوریه دیگه

میگه من چیزی میدونم که تو نمیدونی

میگم تا کی قراره خودتو با این چیزا گول بزنی

یکم نگاهم کرد،یکم فک کرد بعد گفت ینی تو عقلت بیشتر از من میرسه؟

گفتم ببین، انقد سفسطه نکن، من ایده‌هایی دارم که تو به فکرت نرسیده 

گفت ایده لازم نیست چون همه چی بی نقصه 

گفتم خودت میدونی که نیست، اگه بود، قرن‌ها انسان سرگردون نبود..این همه تبعیض و بی عدالتی نبود

هیچی نگفت

گفتم ببین بیا غد بازی درنیار قبول کن که اشتباه زیادی داشتی، خیلی کارا میتونستی بکنی تا دنیا جای بهتری بشه، تا زندگی راحت تر بشه اما نکردی..بدترین کاری که میتونستی بکنی و نکردی میدونی چیه؟ اینه که دنیارو خلق کردی و بدون تیم پشتیبانی و نظارت رها کردی رفتی...به نظرت نباید اول یه نسخه دمو میدادی تا ببینی ایراداش کجاست بعد در این مقیاس تولید میکردی؟یا اصلا حالا که خلق کردی، نباید یه مدت صبر میکردی ایرادارو پیدا میکردی و به مرور نسخه دوم، سوم و غیره رو میدادی بیرون؟یا اصلا اینکارم نکردی حداقل سالی، قرنی چیزی یه بار میومدی پایین با چند نفر مصاحبه میکردی، نظراتشونو گوش میکردی بلکه چهارتا چیز مفید میگفتن و تو به این دنیا اضافه میکردی، والا اگه قابل بدونی مام یه ذره عقل داریم به هر حال...سخت بود خودت بیای پایین؟ اصلا یه صندوق انتقادات پیشنهادات درست میکردی میذاشتی وسط آسمون، هر کی هر نظری داشت برات پست میکرد توام سر ماه، یا اصن سر سال بازش میکردی و مفیدهاشو اعمال میکردی بلکه الان شاهد این همه باگ نبودیم..دستمونم که به هیچ جا بند نیست...ای بابا ببین کاراتو اخه

.

.

منتظر بودم یه چیزی بگه، جواب بده، ولی برگشتم دیدم خوابش برده :|

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد