راستش رو بخوام بگم من اون دخترک سرخپوست جادوگرم...نه از اون جادوگرایی که چوب دارن، دماغشون عقابیه و چشماشون وق زده...من بلد نیستم اجی مجی بگم و مثلا یهو یه عالمه ستاره از آسمون بباره...حتی از اون جاروهای معروف پرنده هم ندارم تا سوارش بشم و پرواز کنم...دلیل اینکه بهم میگن جادوگر اینه که فقط منم که اون نوع خاص رقص اجدادی رو بلدم..از مادربزرگم یاد گرفتم که اونم از مادربزرگش یاد گرفته بود که اونم مادربزرگِ مادربزرگش براش تعریف کرده بود یه روز که رفته از لب چشمه آب بیاره یه پری رو میبینه و باهاش دوست میشه...بعدها انقدر باهم صمیمی میشن که پری بهش یه سری حرکات خاص و عجیب یاد میده و وقتی اون میاد همون حرکات رو انجام میده همه جادو میشن...همهی غماشون یادشون میره و همهی مریضیهاشون خوب میشه...البته شرایط خاصی هم داره تا عمل کنه..مثل اینکه باید حتما ماه کامل شده باشه و ابرهای آسمون تو اون شب به شکل یه پری دراومده باشن...اره خب این چیزی نیس که هر شب اتفاق بیوفته...به خاطر همین مادربزرگ هر روز و هر شب تمرین میکرد تا اون حرکات یادش نره و وقتی یه شب میدیدن ماه کامله و ابرها شکل پری شدن، همهی مردم قبیله دور آتیش جمع میشدن و رقص خاص مادربزرگ رو تماشا میکردن...حالا منم اون رقص رو بلدم..هر روز میرم لب چشمه، تمام حرکاتی که از مادربزرگم یاد گرفتم رو تمرین میکنم تا اون شبی که ماه کامل شد و ابرها شکل پری شدن برسه...
جادوگری ک میتونه دل بری کنه همه کاری میتونه بکنه
دست کم گرفته بودن اجدادتون خودشونو
تو دست کم نگیذ
بله بله
ماه و ابرا رو مگه جادو گرا بلد نیسن کامل کنن،شکل پریا کنن؟
ماهتو خودت نمیسازی؟
نه از اون جادوگرا که همه کار میکنن
کی رو جادو کردین تاحالا؟
هیچکس :(
هنوز ماه کامل نشده، ابرها هم شکل پری نشدن :(