کاشیهای حموممون سفید نیس...نه کَفِش نه دیوارههاش...البته نور لامپش آفتابیه و این خوبه اما کافی نیست...اگه کاشی هامون سفید بود، شیش روز ماه رو میرفتم مینشستم کف حموم، آب داغ رو باز میکردم تا بخار بگیره و به خون و آب قرمز شده از خون خودم نگاه میکردم و لذت میبردم...انقدر صحنه وسوسه برانگیزیه که حاضر بودم قرصی دارویی چیزی بخورم تاخونریزیم چند برابر شه تا حجم خون روی سرامیکهای سفیدمون جذاب تر بشه...اهان حتما چندتا عکس هم از این صحنه میگرفتم...با موهای بلند و خیس ریخته شده توی صورتم مثل اون زنه تو فیلم حلقه که از چاه میومد بیرون...صحنه ترسناکی نمیشد ولی حس خیلی جذابی بهم میده...
یه روزی که موهام بلند شد، سرامیکهای حموممون سفید بود، میشینم کف حموم و با لذت به خون خودم نگاه میکنم...
فقط امیدوارم حموم با سرامیک سفید قبل از یائسگی نصیبم بشه
+ هیچوقت نفهمیدم کاشی کدومه سرامیک کدومه و تو متن من کدوم درسته!
به نظرم با این وضعیت که میگین.. اتفاقا خوب شد که سفید نیستن هر چند هر کسی میتونه واسه شکنجه ی خودش فانتزی یی داشته باشه من فقط نگران اونیم که بعد از شما قراره اون صحنه رو ببینه :))
بهتون پیشنهاد میکنم کارای سبک Guro رو ببینین خیلی شبیه فکراتونه..
اگه بُعد جسمانیشو در نظر نگیریم شکنجه محسوب نمیشه،بیشتربستگی به این داره که بدنم تا کجا کشش داشته باشه :))
البته اگه در این راه نمیرم، کسی نمیبینه دیگه...فوقش فقط مثلا عکاس...اگه عکاسی وجود داشت