امسال که خیلی بی پولم ولی یادم باشه سال دیگه برای تولدش یه گلدون ارکیده بگیرم...شایدم یه بونسا...مامان گلو گیاه خیلی دوس داره..یادم باشه بعدا هرازچندگاهی یه گلدون براش بگیرم که دورشو پر کنه از گل...چهار پنج سال پیش، یه روز تو خیابون یه گلدون شفلرا حدودا یه متری دیدیم که گلدونش شکسته بود و خودش هم پر از آفت بود...برگاش انگار چسبناک بود..مامان آوردش خونه، برد توی حموم همهی برگاشو شست...بعدا براش گلدون خرید و یادمه انواع چیزارو امتحان کرد و هر روز برگاشو با چیزای مختلف شست تا اینکه کم کم برگهاش ریخت...فک میکردم مرده ولی بعد یه مدت جوونه زد و الان پر از برگه...هر سری نگاهش میکنم به این فک میکنم که مامانم بود از مرگ نجاتش داد...خیلی جالبه آدم به یه چیزی زندگی دوباره بده...بهش فرصت دوباره بده که زنده باشه و زندگی کنه...
همین
+ میدونی مامان؛ به خاطر توام که شده قول میدم زندگی رو با تمام وجودم زندگی کنم..
هیچوقت تا حالا به خاطر کسی زندگی نکردم
افرین