برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

تو خوبی.

امروز تو موسسه وقتی داشتم از کنار یه کلاس رد میشدم، خیلی اتفاقی شنیدم که استادشون داشت در مورد اختلال شخصیت مرزی توضیح میداد. اخه کلاسای ارشد روانشناسی هم توی موسسه داریم. دست خودم نبود. وایسادم گوش دادم ببینم چه توضیحی میده و چطوری این آدمارو توصیف میکنه. میگفت آدمای مرزی این مدلی‌ان که یه روز جوری شمارو ستایش میکنن و ازتون تعریف میکنن که حس میکنید بهترین آدم رو زمینید و مثلا یه روز دیگه یه جوری باهاتون رفتار میکنن که انگار ازتون متنفرند و شما بدترین آدمی هستید که دیدن. این نواسانات دائما ادامه داره و شما تو ارتباط با آدمای مرزی هی حس میکنید که بهترینید یا بدترینید. در هر دو حالت احساسات شدید و تاثیرگذاری رو از خودشون نشون میدن. و راستش قلبم شکست. درد داشت فکر کردن به اینکه آیا واقعا منه مریضه که برات مینویسه و تو رو بهترین میدونه یا کنارت احساس امنیت میکنه؟ خیلی فکر کردم به اینکه کدوم حس منه. کدوم منم و کدوم صرفا احساسات روان مریضمه. و راستش به نتیجه‌ای نرسیدم. شدت درست بودن و به کرّات تجربه کردن توصیفی که از اون استاد شنیدم انقدر زیاد بود که بغض کردم. نه چون من یه آدم مرزی‌ام. بغض کردم که علارغم تصورم، احساساتی که برات در موردشون مینویسم، حسایی که نسبت بهت دارم، واقعی و خالص نیستن. احساسات من نیستن. همش یه سناریوی تکراری و همیشگی‌ایه که روانم تو برخورد با آدما میسازه. قصه‌‌ی تکراری‌ای که قدم بعدیش معلومه. دلم میخواد گریه کنم و داد بزنم که حداقل در مورد تو تکرار نشه.  نمیخوام حجم امیدی که به تو دارم تبدیل به یاس بشه. دلم میخواد برم و پشت سرم رو هم نگاه نکنم تا تو همون خوبی که هستی بمونی. دلم میخواد برم تا بعدها هر وقت که یادت افتادم، همین تصویر الانت تو ذهنم تداعی بشه. تا تو همون صفحه‌ی سفیدی بمونی که "من" نتونستم نگه دارم. تا حداقل یه نفر تو دنیای به این بزرگی باشه که ازش ناامید نشده باشم. تا فکر کنم که حداقل یکی بود که شاید میتونست منو بپذیره و بابت هر چیزی سرزنشم نکنه اما من بودم که قدر ندونستم.

 اره راستش ترجیح میدم فکر کنم که من مقصرم نه تو. ترجیح میدم فکر کنم من بدم نه تو. تصویری که ازت ساختم اونقدری سفیدو آرامش‌بخش هست که حاضر باشم همه جوره حفظش کنم. حتی به بهای از دست دادن خودت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد