برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

اندر سختی‌های روانکاو بودن


روانکاو بودن اصولا شغل سختیست. با توجه به این شروع طوفانی لابد توقع دارید بگوییم بعد از کار کردن در معدن، روانکاوی سخت‌ترین شغل دنیاست. کاملا درست حدس زدید. به واقع روانکاوی بعد از کار کردن در معدن، سخت‌ترین شغل دنیاست. لاکن خیلی بعدتر. خیلی خیلی خیلی بعدتر. دقیق‌تر بخواهیم بگوییم میشود از ته لیست، یکی مانده به آخر!! در واقع اگر از سخت‌ترین مشاغل دنیا کتابی۶۰۰۰ صفحه‌ای تهیه کنیم، روانکاوی در صفحه‌ی۵۹۹۹ام، ردیف آخر و قبل از "سوت زدن" قرار می‌گیرد. بله حقیقتا شغل سختیست.

اصولا در روانکاوی شما به عنوان روانکاو، کاری که انجام می‌دهید این است که کلا هیچ کاری انجام ندهید! به این صورت که بیمار روی مبلی مینشیند، خود را در ابعاد مختلف شرحه شرحه مینماید( خواننده می‌تواند هر معادلی به جای عبارت شرحه شرحه قرار دهد) و شما به عنوان روانکاو تنها به او زل زده و "هوم" میگویید! و در نهایت اگر به اصرار مراجع نیاز به گفتن جملات بیشتری پیدا کردید میتوانید از عبارت " میتونیم راجع بهش حرف بزنیم" استفاده کنید به طوری که به مراجع حس گِل لقد کردن القا شود. این جمله در ۹۹ درصد مواقع جواب می‌دهد. از پرسش‌های فلسفی گرفته تا پرسش‌های ساده و ابتدایی. مثلا مراجع میپرسد آیا به نظر شما خدا وجود دارد؟ کافیست همچنان در همان پوزیشنِ زل زده و دست بر چانه بگویید "میتونیم راجع بهش حرف بزنیم". یا حتی مثلا اگر مراجع پرسید امروز چند شنبه است باز هم میتوانید همین چرخه را تکرار کنید. در آن یک درصد مواقع که جمله‌ی ذکر شده پاسخگو نبود، میتوانید در پاسخ به سوالات مراجع از عبارت "چه کمکی به تو میکنه" استفاده کرده و بدین ترتیب خیلی زیرکانه﴿ به زعم خودتان البته) از پاسخگویی به سوال وی شانه خالی کنید. 

اصولا روانکاو بودن نیاز به اپدیت جملات و ری‌اکشن‌ها ندارد. شما در همان آغاز کار، نهایتا چهار جمله را به عنوان پیش‌فرض انتخاب کرده و در تمام موقعیت‌ها استفاده میکنید. تنها سختی کار اینجاست که باید جملاتی را انتخاب کنید که همانطور که اشاره شد، در ۹۹درصد مواقع کارتان را راه بیندازد. که در این مورد هم ترسی به دل راه ندهید چون نسل‌های قبل زحمت این کار را کشیده‌اند و شما کافیست همان جمله‌ها را در مغزتان کد نویسی کرده و سپس پرونده‌اش را بسته و در گاوصندوق گذاشته و به هیچ‌وجه زیربار تغییر آنها نروید. چون به هر حال ستینگ روانکاوی مشخص است و شما تحت هیچ شرایطی نباید آن را تغییر دهید. شاید فکر کنید این ستینگ، سخت‌گیرانه و غیرقابل انعطاف است ولی مثبت فکر کنید؛ بابا کی حال تغییر داره عامو !حوصله داریا. همینطوری خوبه دیگه دور هم چهارتا جمله رو هی تکرار می‌کنیم! خسته هم نمیشیم! ( از نظر نویسنده، اجداد روانکاو‌ها، مِن جمله مرحوم  فروید، رگ شیرازی داشتند که این خصیصه همچنان در نسل فعلی روانکاوها هم دیده میشود. ) 

بدین ترتیب و با همین راهکارهای نسبتا ساده میتوانید ۴۳ نفر را در هفته ویزیت نموده و جلسات روانکاوی را هندل نمایید. 

بله حقیقتا روانکاوی شغل سختیست. 

نظرات 7 + ارسال نظر
احسان شنبه 20 بهمن 1397 ساعت 21:40



خب خیلی خوبه
میگم زیاد اشنایی ندارم با روانکاوی، البته که یه پستی گذاشته بودی در موردش

+مثل ققنوس خلاصه :))
منتظر ساخته شدنت هستیم :))

احسان شنبه 20 بهمن 1397 ساعت 21:03

اوه اوه
داغونش کردی بنده خدا رو خلاصه :))

+دیگه چه میشه کرد، دارو مخصوصا داروهای روانپزشکی همچین فازی دارن

+الان به نظرت روانکاوی برات مفیدتره یا پیش روان شناس رفتن؟؟
پیش روان شناس هم میری کنار اینا؟

نه بابا چه خبره روانشناس، روانکاو، روانپزشک!!!!!!

جلسات هفتگی روانکاوی دارم و هر از چند گاهی باید برم پیش روانپزشک داروهامو بگیرم
ولی درمان اصلیم پیش روانکاومه
نمیدونم هنوز زوده برا قضاوت چون تازه چهار ماهه دارم روانکاوی میشم و کلا روانکاوی بی‌رحمانه‌ترین نوع تراپیه...عملا آدم رو ویران میکنه و از نو میسازه..من فعلا تو مرحله‌ی ویرانی‌ام :/

احسان شنبه 20 بهمن 1397 ساعت 18:18

یا خدا :))
خییلی دوست دارم بدونم چه بلاهایی سرش آوردی :))

+:))
امیدوارم زنده تر بشی
داروها اثر کردن؟؟
کلا حالت فرق کرده؟

مثلا چند هفته پیش یه ساعت دیجیمونی که زنگ خیلی ترسناکی داره رو کوک کردم بردم که یهو زنگ بزنه بعد اون بترسه من بهش بخندم! هر چند وقتی ساعته زنگ زد اون نه تنها نترسید بلکه خیلی ریلکس گفت کوکش کرده بودی زنگ بزنه!!
ولی به هر حال کلی خندیدم دیگه
یا هفته پیش فندک و سیگار خریدم بردم سر جلسه گفتم میخوام شروع کنم سیگار بکشم! البته نذاشت ولی خب من کرممو ریختم به هر حال
زیادن در کل...خیلی بلاها سرش آوردم

داروها فقط دهنمو سرویس کردن! تنها دلیلی که دوباره تیغ نمیزنم اینه که اگه تکرارش کنم روانکاوم دیگه نمیپذیره برم پیشش!

احسان شنبه 20 بهمن 1397 ساعت 16:11

اینو یادم رفت بگم
قطعا روانکاوه سر به بیابون میزاره یه روزی بنده خدا!
اشاره به پستای قبلیت مبنی برا چگونگی کشتنش تو اتاق خودش :))
اونا رو هم فرستادی براش؟؟؟؟؟

ببین میشه گفت تقریبا همه‌ی پستای اخیرم مخاطبشون خودشن و بله! همه رو برای خودشم فرستادم
بعد تازه در مقابل اذیتایی که کردم اینا چیزی نیس که بابا

احسان شنبه 20 بهمن 1397 ساعت 16:07

آی نو که جهت طنز و کنایه بود :))

شیطونه میگه برم روانکاوی بزنم پول دربیارم با این اوصاف :))

+خودت چطوری؟؟

به سختی تلاش میکنم زنده بمونم :)

لئوناردو شنبه 20 بهمن 1397 ساعت 15:33 http://leodavinci.blogsky.com/

خدا وجود نداره ... درک ش سخته ولی حقیقته ...
شاید چند سال پیش شک داشتم ولی حالا مطمئنم ...

والا نظر خاصی ندارم در این راستا -_-

احسان شنبه 20 بهمن 1397 ساعت 12:26

روانکاوی رو فروید درست کرد درسته؟

+اصولا فک کنم روانکاوی همینه که گفتی، یعنی تو میری اونجا و میشینی و با گفتن حرفات تخلیه میشی و با گفتن در حقیقت علت مشکلات مشخص میشه.

+آشناییم با روانکاوی از کتاب وقتی نیچه گریست عه و چیزی بیشتر از اون نمی دونم.

اره بابا میدونم ولی متن بیشتر جنبه‌ی طنز و کنایه داشت چون عین همینو برای روانکاوم فرستادم جهت کرم ریختن و اذیت کردن و خب یه سری بخشای متن اشاره به اتفاقای توی جلساتمون داره که برای من و خودش کاملا معنی داره
وگرنه درمان خیلی خوبو مفیدیه و واقعا هم کار سختیه
ولی خب حال میده زیر سوال بردنش =)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد