باید قرص رویا دیدن اختراع میشد. اینطوری که شبا قبل خواب، یه قرص صورتی آبنباتی میخوردیم و خوابای مورد علاقمون رو میدیدیم. خوابای رنگی تو دنیاهای رنگی. اونوقت دیگه کابوسی وجود نداشت. دیگه با استرس و تپش قلب از خواب پریدنی وجود نداشت. اونوقت همه با لبخند میخوابیدن و با لبخند هم بیدار میشدن. اونوقت من اون قرصی رو میخوردم که خواب تو رو داشت. من حتی به دیدنت توی خوابهامم راضیام. حتی دیدنت توی دنیای رویاها هم میتونه حالم رو بهتر کنه. شاید تو خواب مهربونتر بودی. شاید حتی تو خواب میشد منو با خودت ببری. شاید تو خواب دیگه وقتی پیشت بودم انقدر استرس تموم شدن و بیرون رفتن از اون در رو نمیکشیدم. شاید تو راضی میشدی وقتی اومدم پیشت، دیگه درو باز نکنی، دیگه بهم نگی سریعتر، دیگه بیرونم نکنی. شاید راضی میشدی زمان متوقف شه و همونجا بمونم. کنار تو، برای همیشه. شاید تو خواب میشد دستم رو بگیری و بغلم کنی. خواب بود دیگه. همه چی تو خواب ممکنه. هر چقدرم تو دنیای واقعی محال باشه. اون محدودیتهای ازاردهندهی تو، توی خواب دیگه وجود نداره. شاید تو خواب بیشتر برام وقت داشتی. بیشتر دوستم داشتی و من برات مهمتر بودم. شاید تو خواب، منو بهتر میدیدی. حرفهامو میشنیدی. یا حتی شاید من تو خواب قشنگتر مینوشتم، قشنگتر حرف میزدم. اونوقت قشنگتر بهت میگفتم که چقدر ازت دور بودن برام غیرقابل تحمل شده. چقدر نیاز دارم بودنت رو حس کنم. چقدر به امنیتی که کنار تو احساس میکنم احتیاج دارم. شاید اونوقت بیشتر درکم میکردی. شاید اونوقت زجری رو موقع جدا شدن ازت میکشم رو حس میکردی. شاید اونوقت میدیدی چقدر با افکارم و دنیا در جنگم. اونوقت میفهمیدی که چقدر به بودنت نیاز دارم. اونوقت میدیدی منه تنها رو. منی که هر بار، به هر روشی به پیراهنت چنگ میزنم که ولم نکنی. رهام نکنی تنهام نذاری.
کاش میشد یه جوری بیای تو خواب من. کاش میشد شبها خواب تو رو ببینم. میشه بیای لطفا؟
کاش اون قرص وجود داشت. کاش میشد.