برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

چرا میگم داروهای اعصاب تاثیر خاصی ندارن!

چهارشنبه یه چیزی حول و حوش ۲۰ دقیقه جلوی روانکاوم فقط و فقط لرزیدم بدون اینکه حتی کلمه‌ای حرف بزنم. و اون هر پنج دقیقه هی تکرار میکرد که سعی کن حرف بزنی به اضطرابت کمک میکنه اما من انگار لال شده بودم. مغزم خالی شده بود و اصلا به هیچی فکر نمیکردم و نمیدونستم چی بگم. اصلا برای خودمم عجیب بود این شدت لرزش از کجا میاد چون من که حالم خوب بود! فقط زل زده بودم به در و دیوار و هی تعجب میکردم که چه مرگم شده چرا نمیتونم حرف بزنم و چرا انقدر شدید دارم میلرزم. تمام سعیمو میکردم که یه چیزی پیدا کنم که در موردش حرف بزنم یا یه جوری این لرزش رو کنترل کنم ولی نمیشد و هر لحظه هم شدیدتر میشد. از تغییر پوزیشن نشستن گرفته تا فرو کردن ناخن‌ها توی دست! همه رو امتحان میکردم ولی فایده نداشت! انگار اضطراب یه هفته جمع شده بود و به محض اینکه پامو گذاشتم تو اتاق شروع کرد به بیرون ریختن. وضعیت رقت‌بار و غم‌انگیزی بود :( 

تازگیا به این نتیجه رسیدم که وقتایی که حالم بده و استرس دارم یا تحت فشارم، در واقع خودم حالیم نیست چقدر وضعیتم خرابه! ینی مثلا فکر میکنم خیلی خوب و ریلکسم اما انگار اینطوری نیست و یه بخشی از وجودم داره تیکه تیکه میشه از فشار و استرس. انگار هر روز یه بخشی از وجودم داره جون میده و رو به احتضاره. اینو وقتی میفهمم که میرم پیش روانکاوم و موقتا اون تایمی که پیش اونم احساس آرامش میکنم و میفهمم ریلکس شدن واقعی چه جوریه. 

نظرات 1 + ارسال نظر
nj شنبه 11 اسفند 1397 ساعت 11:39 http://njs.blogsky.com

:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد