برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

بهشت

یادم باشه وقتی رفتم بهشت بگردم دنبالت و پیدات کنم. اونوقت اگه منو یادت بود، اگه توام دوستم داشتی، میریم پیش خدا و آرزو می‌کنیم چند وقتی بشی مامان من و باهم زندگی کنیم. اونوقت دیگه مهم نبود حتی اگه هیچکس دیگه‌ای رو نداشتیم. خاله دایی عمو عمه خواهر یا برادر نداشتیم. همین که تو بودی کافی بود. همین به من آرامش میداد. خوشحالم میکرد و برام کافی بود. دیگه به هیچ آدمی احتیاج نداشتم. اونوقت دیگه هیچی تو دنیا ترسناک نبود. اونوقت از پس همه چی برمیومدم و هر کاری میتونستم انجام بدم. اونوقت دیگه چیزی برای ترسیدن وجود نداشت. 



+ حس میکنم یکم نوشته‌هام عاشقانه میزنه در این راستا :))))))


+ خیلی کنجکاوم بدونم روانکاوم از خوندن اینا چه حسی پیدا میکنه! لعنتی خودش که هیچی نمیگه -_- 

نظرات 4 + ارسال نظر
... دوشنبه 13 اسفند 1397 ساعت 22:11

یه کوچکی میگفت روانکاو،روانشناس،روانپزشک یا کلا مشاور یه آدم مثل همه ی آدما که به خاطر شغلش اون خطایی که به خاطرش پیش اون اومدیم رو دیگه انجام نمیده!!

شاید :)

لئوناردو یکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت 21:55 http://leodavinci.blogsky.com/

یه کمی بیشتر از یه کمی

خب بازم خداروشکر که کم بیشتره، خیلی بیشتر نیس :))

لئوناردو یکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت 13:12 http://leodavinci.blogsky.com/

فقط یه کم ؟؟؟ در این راستا ؟

خب پس چقد دقیقا؟! :)))
ینی خیلی؟!

حمیرا یکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت 00:34 http://mytrueme.blogsky.com

داشتم یه سری از پست های قبلیت روُ میخوندم، تو کامنتا چشمم خورد به تشخیصت. شت واسه بوردرلاین. ایشالا لازم نشه درمانگرتوُُ عوض کنی و با همین یکی بتونی مدیریت کنی اختلال شخصیت روُ.

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد