از وقتی یادم میاد چشمم به آسمون بود و دنبال ستارهها میگشتم. ستاره داشتنِ آسمون برام معنی داشت. چند تا ستاره بودن، چقدر پر نور بودنشون، اصلا چه مدلی بودن آسمون همیشه برای من معنی داشت. آسمون صاف یا ابری. آسمون بدون ستاره یا بدون ماه. سفر که میرفتیم، یه جاهایی تو جاده که آسمون کاملا صاف و تمیز بود، یه عالمه ستاره یه جا دیده میشد. یه آسمون خال خالی که تو شبای معمولی خونمون پر از خالی بود. همیشه از تو ماشین آسمون رو نگاه میکردم و تعجب میکردم از این همه ستارهی یه جا. خیلی جالب بود برام و خیلی عجیب. یا حتی مثلا ماه هم توی جاده فرق داشت با ماه همیشگی. خیلی بزرگتر و پایینتر بود. انگار اگه جاده رو تا ته میرفتی، آخرش میرسیدی به ماه. مثل کوههایی که انگار کافیه تا چهارتا خونهی جلوی چشمت رو رد کنی تا برسی بهشون. همینقدر نزدیک. همینقدر دور. هی جلوتر میرفتیم و هی پیچهارو رد میکردیم ولی پشت هیچ پیچی، ماه نبود. گاهی فکر میکردم کاش چیزی به اسم عقل و علم وجود نداشت. اونوقت خیلی سرخوشطور، عزممون رو جرم میکردیم و میرفتیم تا آخر جاده. انقدر میرفتیم تا برسیم به لبهی کرهی زمین. بعد از ماشین پیاده میشدیم، یه دور خیز میکردیم و میپریدیم روی ماه و برای همیشه همونجا زندگی میکردیم.
ولی ما عاقلتر از این حرفاییم. میدونیم که ته هیچ جادهای به ماه نمیرسه. برای ماه رفتن یه چیزایی بیشتر از ماشین لازمه. اونقدر بزرگ شدیم که بدونیم تو ماه نمیشه زندگی کرد، اصلا حتی نمیشه زنده موند. من حتی این اواخر انقدر بزرگ شدم که دیگه تو آسمون دنبال ستارهها نمیکردم. دیگه قبل از نگاه کردن به آسمون، آرزو نمیکنم و دیگه فکر نمیکنم که اگه ستارهای تو آسمون دیدم، معنیش اینه که آرزوهام برآورده میشن. فقط نمیدونم چرا هنوز اونقدر بزرگ نشدم که زندگی و آدمهارو درک کنم. همینطوری عین یه وصلهی ناهمگون دارم خودم رو میچسبونم به دنیایی که انگار هیچجوره توش جا نمیشم.
سلام
چقد وب خوبی دارین
راس میگن که سادگی از همه چی بهتره واقعا ادم جذبش میشه
و چقدر بهتر که حرف دلتون رو براش یه جای خوب پیدا کردین و خوبم می نویسین
موفق باشید
سلام ممنون لطف دارین