برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

...

تقریبا از چهارشنبه سوری تا آخر عید رو من هر روز به روانکاوم پیام دادم که دلم برات تنگ شده! :))))

تا حالا شده یکی در طی ۲۰ روز، هر روز بهتون بگه دلش براتون تنگ شده؟ وجدانا خودم حسودیم شد بهش! بعد تازه فکر میکنید اون چیکار کرد؟ هیچی! فاکینگ هیچی! حتی یه بار نگفت عیدت مبارک! خیلی باحاله‌ها. یکی هر روز بهتون بگه دلم برات تنگ شده و شما هم فقط بخونید! ینی سر سوزنی احساس نداره این آدم ://

چهارشنبه توی جلسه بهش گفتم دلم برات تنگ شده بود. توقع داشتم همینطوری زل بزنه بهم و بگه هومممم!! ولی لطف کرد گفت منم دلم برای جلساتمون تنگ شده بود! همین! -_-

نظرات 5 + ارسال نظر
پروفسور جمعه 30 فروردین 1398 ساعت 14:25 http://otagham.blogsky.com

چرا انقدر ازش خوشت میاد؟

یکم پیچیده‌س قضیه‌ش :))

kata پنج‌شنبه 29 فروردین 1398 ساعت 19:12

اقا وبلاگ این احسان اقا رو داری؟

نه والا! فهمیدی به مام بگو!

حمیرا چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 20:05

کلن واکنش های روانکاوت!

اره تا حدودی عادت کردم به این رفتاراش -_-

حمیرا چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 14:34

خیلی باحاله =)))

:))))
کدوم قسمتش؟؟؟ رفتار اون؟

احسان چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 02:35

+جمله ی آخرش پیشرفت خوبی بود :))

اره خودمم فک میکردم الان باز زل میزنه بهم هیچی نمیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد