برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

ضایع‌بازی

ببینید کی مرزهای شیرین عقلی رو کیلومترها جابه جا کرد!!

اقا من طاقت نیاوردم! به روانکاوم اس ام اس دادم همین الان زنگ بزن بگو چهارشنبه بیام وگرنه من نمیام!! :)))

شت شت!!!! مغز ندارم خدایی :))))

زنگ زد! پرسید چی شده؟ گفتم هیچی! گفت چهارشنبه میای دیگه؟ گفتم نمیدونم هنوز تصمیم نگرفتم =)) 

یکم حرف زدیم در نهایت کوتاه اومدم گفتم باشه چهارشنبه میام! بعد دیدم خودش اشاره‌ای به تلگرام نکرد، اینه که گفتم حس میکنم میخوایید بگید همچنان تو تلگرام بهتون پیام بدم :))))))

ببینید شاید یکم قضیه چیز باشه ولی واقعا داشتم از استرس تیکه تیکه میشدم! انصافا راه نفسم باز شد. 

نظرات 3 + ارسال نظر
حمیرا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1398 ساعت 00:05

یعنی وقتی تلفنی باهاش صحبت کردی، می خندید به بازی هات؟ می خوام بدونم یعنی تو روانکاوی خندیدن روانکاو مجازه؟ :)

اره میخنده معمولا. حالا مکالممون خیلی طولانی نبود ولی تو جلسات هم زیاد پیش میاد باهم میخندیم به حرفای من. خصوصا نسبت به اون اوایل خیلی تو این زمینه‌ها منعطف‌تر شده.

medisaa دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 ساعت 17:51 http://halkhoob.blogsky.com/

آدم عجیبی هستی
ولی با این کارات خیلی خنده دار میشی
من اگه جای روانکاوت بودم یا به خاطر خندیدن جلسات رو ادامه میدادم
یا از دستت فرار میکردم! خخخ

نظر خودم اینه که آخرش خودکشی میکنه :)))

حمیرا دوشنبه 2 اردیبهشت 1398 ساعت 13:46

میگم روانکاوت خندَش نمی گیره؟!

چرا بابا کلی به این خل بازیای من میخنده :))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد