برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

خواب

دیشب خواب میدیدم تو محوطه‌ی ساختمون دوتا مار بود. طوسی بودن بعد انگار اول از همه من دیدمشون. دو سه باری نزدیکم بودن، بی‌حرکت بودم تا از روم رد شن برن! سرایدار ساختمون میگفت اینا سمی نیستن، نیش بزنن اتفاقی نمیوفته!

بعد کف زمین هم پر از سوسک، سنجاقک و انواع حشره‌ها بود. حالم بد میشد پام رو میذاشتم روی زمین چون پابرهنه بودم.

یه خواب آتیش‌سوزی هم دیدم. عاشورا تاسوعا بود به نظرم. یه جایی مثل حرم مانند بود که همه‌ی مردم اونجا بودن و انگار آتیش سوزی شده بود یه عده مردن.

و یه آسانسور خیلی تنگ که همگی توش جا نمیشدیم. برادرم توش بود و سقوط کرد.

اینا خوابای قشنگی بودن که دیشب دیدم!

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 00:36

مورد آخری بوی انتقام میداد:))

نه بابا :/

محمد جمعه 6 اردیبهشت 1398 ساعت 01:46

قشنگ؟! واقعا؟

در واقع خیلی قشنگ :))))

kata پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1398 ساعت 13:52

ترکیبی خواب میبینی :/ اوف همشونم ترسناکن

-_______-

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد