دیشب حدودای ساعت ۵ با صدای جیغ خودم از خواب پریدم. اولین چیزی که تو ذهنم چرخ میخورد این بود که خداروشکر کسی نشنید چون اگه مامان میفهمید، شدیدا دچار یاس فلسفی میشد که بچم چقدر داغون شده که جیغ میزنه تو خواب! دومین چیزی هم که تو ذهنم چرخ میخورد این بود که گوشی رو بردارم و خوابم رو برای روانکاوم تعریف کنم. در واقع انقدری ترسناک بود که فقط فکر کردن به اینکه الان برای اون تعریف میکنم باعث شد از ترس فلج نشم. باعث شد بتونم بلند شم برم یه لیوان آب بخورم. وگرنه اگه حالت معمولی بود من حتی جرات نمیکردم غلت بزنم!
دو تا دختربچهی دو قلو بودن که مامانشون نمیدونم چیکار کرده بود که باعث شده بود یکیشون بمیره. نه اینکه دقیقا بمیرهها، یه چیزی شبیه اینکه مرده بود و از دنیای مرگ برگشته بود! شبیه این ومپایرا، توی روشنایی روز، از چشماش خون میومد. خیلی وحشی و ترسناک شده بود. توی بالکن خونه قبلیمون ایستاده بودم و داشتم بیرون رو تماشا میکردم که اون دختربچه روی پشت بوم بود. شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن که همزمان با این کارش، هوا تاریک شد و هر بار جیغ میزد، شدت بارون بیشتر میشد و انگار فضا مرگبارتر میشد. یه آقایی پایین ایستاده بود که فکر کرد روی پشت بوم کلاغی یا حیوونی چیزیه. میخواست بیاد بالا که من ترسیدم اون دختر بچه بهش آسیب بزنه به خاطر همین جیغ زدم! جیغ زدم در حالی که اینجا خودم تبدیل شده بودم به اون دختربچه و با جیغ میخواستم به اون طرف آسیب بزنم :/
خیلی خفن بود =)
اره میخوام با یه کارگردان هالیوودی قرارداد ببندم که بریم واسه اسکار سال بعد یه فیلم خفن در ژانر وحشت تولید کنیم
پشماممممممممممممممم
فیلم ترسناک میشه ازش درآورد
نه یکی، بلکه چندتا
پشمای خودمم ریخته بود اصن -_-
همم... احتمالاً نتیجۀ استرس شدیده و جای نگرانی خاصی نیست.
don't dwell on it
اره احتمالا
البته من کلا خواب بد زیاد میبینم ولی اینکه جیغ بزنم تو خواب فقط دو سه مورد بوده