برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

...

کاش داستان زندگی و آدم‌ها شبیه مجله‌های مصور بود.

مثل وقتایی که وسط یه داستان مصوری و از یه تصویر خوشت میاد، قیچی برمیداری، باقی داستان رو میریزی دور و فقط تصویری که دوستش داری رو نگه میداری. قیچی برمیداری و همه‌ی اضافه‌های غیرقشنگ رو از اون تصویر قشنگ جدا میکنی. کاش زندگی هم همین بود. اونوقت یه روز بالاخره با خودم قیچی میاوردم و تمام دنیارو از تو جدا میکردم. تمام زندگی و آدم‌هارو از داستان دور میریختم و فقط تو رو نگه میداشتم.

تقصیر من نیست؛ داستانِ توی پس‌زمینه، زیادی نافرم و ناهماهنگه. شبیه تو نیست. دلم میخواد همش رو ازت جدا کنم چون دیدن یک جاش داره چشم‌هام رو آزار میده. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد