برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...
برای روزهایی که رفته ام…

برای روزهایی که رفته ام…

من بی می ناب زیستن نتوانم...

مقادیری غُر

سه فاکینگ روزه که دهنم به خاطر این اسپاسم های کوفتی رحمی سرویس شده...حقیقتا متنفرم از این دوران و از مدل درد مزخرفی که داره حالم بهم میخوره...لعنتی هر سری دردش قبل از خودش میاد و چند روزی دهن ادمو سرویس میکنه ://

تازه عوارض دیگه مثل سوزش معده، تهوع، سرگیجه و همون پی ام اس کوفتی هم بماند

اینجا یه سری "کاش" مطرح میشه مثل 

کاش میشد جیغ بزنم

کاش میشد یه سری اعضای بدنمو دربیارم بندازم جلو سگ

کاش پسر بودم

کاش یکی بود دلم و کمرم رو ماساژ میداد 

کاش یه کیسه آب گرم حلقه ای اختراع میشد که بسته میشد دور کمر و شکم رو هم پوشش میداد

کاش میشد یکی رو بزنم تا یکم خالی شم

کاش آدما انقدر بیشعور نبودن

کاش خدا تدبیر بهتری برای تولید مثل می اندیشید

کاش آدم فضایی ها میومدن منو میدزدیدن

کاش میدونستم تو یه سیاه چاله ها چه خبره

کاش من نابغه بودم :(


فعلا همینا به ذهنم میرسه :(


واقعا دلم میخواد گریه کنم :( 


+ اره هر ماه میخوام بیام غر بزنم در این مورد، که چی؟دلم میخواد اصن


عامل ناشناخته

راهنمایی که بودم تلویزیون یه سریالی میداد به نام عامل ناشناخته...یه گروه دانشمند و محقق بودن که رو اتفاقات عجیب غریبی که تو دنیا میوفتاد تحقیق میکردن و اول سریال هم خیلی جدی یه یارویی میگفت که تمام این داستانا واقعیه و حتی برای هر قسمت سریال، شماره پرونده هم ذکر میشد! 

حقیقتا تمام سریال رو با عشق و حسرت تماشا میکردم...داستان های فراطبیعی و اتفاقات عجیبی که اون دانشمندا روشون بررسی میکردن و برای بعضیاشون شاید جواب هم پیدا میکردن..به روزترین ابزارها و وسایل علمی جهان رو در اختیار داشتن و حق ورود و دخالت تو تمام موضوعات...همون موقع هم داشتن همچین شغلی آرزوم بود! اصن همیشه آرزوم بود که یه محقق باشم اما نمیدونستم چه محققی!ولی همیشه دوست داشتم شغلم طوری باشه که بتونم چیزهای جدیدی توش کشف کنم...هنوزم یادش میوفتم قند تو دلم آب میشه...هنوزم یادمه با چه حسرتی دلم میخواست منم همچین شغلی داشته باشم...


+چرا دیگه سریال اینطوری ساخته نشد؟


+جذاب ترین و هیجان انگیزترین فیلم ها و سریال ها اونایی هستن که ترکیب علم و تخیل انسانن...ترکیب دانش و رویا میشه یه ترکیب قند تو دل آب کن!


+دلم یه همچین چیزی میخواد الان!خیلی وقته که هیچ فیلمی رو با همچین ذوقی تماشا نکردم :( 

نیازمندی ها

چند روزه به شدت نیاز به یه مستند خفن فضایی از تازه ترین دستاوردهای ناسا دارم تا یکم دچار کف کردگی و تحت تاثیر کائنات قرار گرفتگی بشم و از گستردگی دنیای علم و دانشمندا لذت ببرم تا  یادم بیاد چه چیزایی تو دنیا وجود داره و یه عده مشغول چه کارهای خفنی هستن و از حسادت بترکم بلکه به خودم بیام و یکم خودمو جموجور کنم :|

برقص‌آ

بیایین بی خیال هدایت کردن همدیگه به راه راست بشیم...هممون به عنوان یه ایرانی به صورت بالقوه یه پیامبر درون داریم که فکر می‌کنیم همه چیز رو میدونه و رسالتش بیرون بردن انسان‌ها از جهل و هدایتشون به راه راسته...دقیقا به خاطر همینه که هممون با اینکه عین خر تو زندگی خودمون موندیم، با این حال از نشون دادن راه و چاه به بقیه و عیب و ایراد گرفتن ازشون جا نمیمونیم...همه میدونن بقیه بابد چیکار کنن یا چیکار نکنن، اما هیچکس نمیدونه خودش دقیقا باید چه غلطی بکنه و چه غلطی نکنه...قسمت جالب‌ترش اینه که این رسالت هدایت، ابدا معطوف به موضوع خاصی نمیشه...از تحصیل و زندگی خصوصی و ازدواج گرفته تا بچه دار شدن و تربیتش...ینی حتی شما اگه تو بالکن خونت در حال ساخت سفینه فضایی با کمک موجودات فضایی هم باشی، یه عده پیدا میشن که حس مسئولیت کنن و سعی کنن راه و چاه رو نشونت بدن...میخوام بگم در همه ی زمینه ها صاحب نظریم و در واقع اصن موضوعش مهم نیست...

ولقعا چیه این اخلاق اخه؟اصن به فرض حق داریم و درست میگیم...هر ادمی حق داره تو زندگیش اشتباه کنه..چرا انقدر کلید میکنید سر پیش پا افتاده ترین چیزا...به خودمون و بقیه اجازه ی اشتباه کردن بدیم...اجازه ی غلط رفتن و کج رفتن بدیم...قول میدم هیچ اتفاق عجیبی نمیوفته و آسمون به زمین نمیاد...آدم‌ها از اشتباهاتشون یاد میگیرن و هیچ ادمی، مطلقا هیچ ادمی وجود نداره که بدونه "درست واقعی" و "صلاح واقعی" چیه به جز خدا


+بله اینارو به خودمم میگم


+ فدای سرم که عنوان هیچ ربطی به مطلب نداره :|

برسد به دست مدیر بلاگ اسکای

وبلاگ قبلیم تو پرشین بلاگ بود..دوستش داشتم، باحال بود و توش نوشتنم میومد، منتها چی شد؟یه روز رفتیم دیدیم پرشین بلاگ به فنا رفته...بعد یه مدت طولانی که مثلا مشغول حل مشکل بودن، من دیگه اصلا به وبلاگم دسترسی نداشتم!خود به خود حذف شده بودم و بعدم چند بار بهشون ایمیل زدم اما دریغ از پاسخگویی!

بعد این قضیه دیگه دلسرد شده بودم از وبلاگ ساختن چون هیچ هاستی نبود که بتونم بهش اعتماد کنم...میخواستم برم ورد پرس وبلاگ بسازم که اونم هر بار حوصله فیلتر شکن نداشتم و بی خیال شدم تا اینکه تصمیم گرفتم یه بار دیگه شانسمو تو همین بلاگ اسکای امتحان کنم...الان چند وقته؟ فک کنم حدود ۷ ۸ ماهی میشه..تا الان راضی بودم مشکلی نبود تا اینکه دیروز مدیریت وبلاگ، قسمت کامنت و اینها از دسترس خارج شده بود تا الان!

البته بخوام مثبت نگاه کنم به هر حال مشکلشون حل شد و برا وبلاگ منم اتفاقی نیوفتاد ولی خب، منو یاد اون پرشین بلاگ کوفتی انداخت!

به هر حال اگه یه مو از سر وبلاگم کم بشه قول نمیدم که یه ایمیل با محتوای فحش مثبت ۱۸ بهتون نزنم جناب بلاگ اسکای!حواستو جمع کن خلاصه